کتاب صوتی نگذار بماند
نویسنده: نیکلا ساندرز
مترجم: زهرا مهریزی
راوی: فاطمه صداقتی
تدوین صوتی: یاسمن طاهری
مدیر پروژه: لیدا محمودی
ناشر: افرا
صدابردار: پرناز دولتیاری
ناظر کیفیت: سحر ایزدپناه
زمان: 09:44:00
شنیدن نسخه صوتی کتاب
معرفی کتاب
آیا همیشه خطر از پشت درهای تاریک وارد میشود؟
نیکولا ساندرز در کتاب صوتی نگذار بماند خلاف این را ثابت میکند. او یک خانهی گرم، خانوادهای کوچک و روزمرههایی آرام را به صحنهی اصلی یک تریلر روانشناختی تبدیل میکند؛ جایی که تهدید نه از بیرون، بلکه از داخل خانه سر برمیآورد. داستان با حضور یک مهمان غیرمنتظره آغاز میشود؛ مهمانی که مثل سایه وارد میشود و نظم زندگی «جوآن» را آرام اما عمیق بر هم میزند. کتابی که پیش رو دارید از نامزدهای بخش رمانهای معمایی و تریلر در گودریدز بوده و یکی از آثار بحثبرانگیز در ژانر هیجانی به شمار میآید.
دربارهی کتاب صوتی نگذار بماند
در اولین نگاه ممکن است تصور کنید مادرخواندهای که از دختر همسرش میخواهد خانه را ترک کند، هیولای قصه است. اما ساندرز استاد جابهجایی نقشهاست؛ او بارها مخاطب را وادار میکند میان اعتماد و تردید معلق بماند. با تولد «ایوی»، زندگی جوآن کامل به نظر میرسد: همسری همراه، خانهای آرام و نوزادی که تمام عشق دنیا در دستان کوچک او جمع شده است. تا اینکه نامهای ساده همهچیز را به نقطهی شروعی جدید میبرد.
بازگشت «کلوئی» پس از دو سال دوری، همان اتفاقی است که از نظر ریچارد مثل یک معجزه به نظر میرسد، اما برای جوآن آغاز اضطرابی خاموش است. دختر جوان در ظاهر آرام، مودب و دلنشین است؛ اما میان رفتارهایش چیزی مبهم و لغزنده جریان دارد. رفتارهایی که فقط در غیاب پدر رخ میدهد و مرزی باریک میان سوءظن و واقعیت ایجاد میکند. هرچه روزها میگذرند، حضور کلوئی بیشتر شبیه تهدیدی نامرئی میشود؛ تهدیدی برای آرامش خانه، برای رابطهی زناشویی و مهمتر از همه برای نوزاد.
ساندرز با روایتهای چندلایه و شخصیتهایی که هرکدام چیزی را پنهان میکنند، فضای خانهای به ظاهر عادی را به زمین بازی ترسهای انسانی تبدیل میکند؛ ترس از دست دادن، ترس از قضاوت شدن و ترس بزرگتر: اینکه دیگران حرفمان را باور نکنند.
این کتاب با همکاری انتشارات موج کتاب و نشر افرا عرضه شده، ترجمهی زهرا مهریزی جاندار و روان است و با صداپیشگی فاطمه صداقتی به تجربهای شنیداری پرتنش و هیجانانگیز تبدیل شده است.
کتاب صوتی نگذار بماند مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به تریلرهای روانشناختی و داستانهای پرکشش
کسانی که از روایتهای پرتعلیق و شخصیتهای غیرقابلپیشبینی لذت میبرند
مخاطبانی که دوست دارند هر فصل، تئوریهای ذهنیشان دربارهی شخصیتها زیر سؤال برود
در بخشی از کتاب صوتی نگذار بماند میشنویم
من و ریچارد از زمانی که ایوی را باردار بودم، در این خانه زندگی کردهایم. خانهی همیشگیمان. تا آن زمان بر اکراه خود برای اتکا به پول ریچارد غلبه کرده بودم، حداقل برای خرید خانه. در ابتدای جستوجویمان، هر بار که مرا برای دیدن ملکی میبرد، از قیمت آن وحشتزده میشدم. چون درآمدم نزدیک به آنچه در ذهن او بود، نبود. هرچند هیچکدام از آن خانهها به اندازهی خانهای که در نهایت خریدیم، با شکوه نبودند.
او درحالیکه سرم را میبوسید، گفته بود: «نگران پول نباش، جوآن. بذار خونهی مناسبمون رو پیدا کنیم. این هدیهی منه به تو.»
هنوز بار اولی را که از این عمارت بازدید کردیم، به یاد دارم. باورنکردنی بود. ریچارد خیلی اینجا را دوست داشت. آیا واقعاً ما صاحبش میشدیم؟ با ورود به هر اتاق و هر گوشه و با خیره شدن به هر پنجره، زندگیای را که قرار بود در این خانه داشته باشیم، متصور میشدم. ما دربارهی مهمانیهایی که در این خانه خواهیم داشت صحبت میکردیم، از باغچههای پرورشیافته شگفتزده میشدیم، فرزندانمان و سگ لابرادورمان را در حال بازی در چمنها تصور میکردیم. بلافاصله به این توافق رسیدیم که اتاق بالایی با منظرهی باغ گل رز مناسبترین اتاق برای بچه است. آشپزخانه کمی قدیمی بود و من با هیجان به ریچارد گفتم که میتوانم آن را ارتقا دهم. گفتم که این کار میتواند پروژهی شخصی من باشد.
اما اوضاع طوری پیش نمیرود که من امیدوار بودم. نمیتوانم دربارهی چیزهای سادهای مثل انتخاب میز کار و کابینت تصمیم بگیرم، هرچند مشاور املاک بودم و فکر میکنید باید درمورد این چیزها بدانم. من تعداد زیادی آشپزخانه دیدهام و میدانم چه چیدمانی مناسب است، کدامیک پرفروش و چهچیزی خوب به نظر میرسد.
یا لااقل قبلاً میدانستم. این روزها در حال پرسیدن سؤالاتی از خودم هستم. مثلاً: «فکر میکنی این فر خوبه؟» یا «چه سبک آشپزخونهای این روزها خوبه؟ بتن صیقلی؟ شیکر چطوره؟ یا صبر کن، این یکی چطوره؟ سفید براق. سفید براق دوست داری؟» و روکسان کمی ابروهایش را بالا میاندازد، به من نگاه میکند و میگوید: «نمی دونم خانم آ، بستگی به خودتون داره.»
بیشک این مکالمه قبل از اینکه او هندزفریهایش را دربیاورد، اتفاق میافتد.